دشواری انسان بودن

اگر دکارت اندیشیدن را، کامو در تضاد زیستن را، آندره ژید احساسْ داشتن را، یاسْپرس دچار کشمکش شدن را و میر جلال کزّازی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، آرمان داشتن را ملاکِ «هستندگی» میدانند، من «مسئول بودن» را شاخص هستندگی و بلکه «انسان بودن» می دانم؛ مسئولیت در برابر خود، دیگران و جهانِ پیرامون.
از این نظرگاه فرق فارقِ انسان و حیوان نه آن چنان که بسیاری از فیلسوفان و صاحبنظران، عقل و اختیار دانسته اند، بلکه میزان و درجه ی مسئولیت پذیری آدمی در مواجهه با خویشتن، دیگری و جهانی است که در آن می زید.
زیرا به بیان نغزِ کانت(1724-1804 م) فیلسوفِ دوران ساز آلمانی؛ عقل یگانه نعمتی است که به عدالت در میانِ انسان ها توزیع شده است. به سخنِ دیگر عموم آدمیان عاقلند و در رتق و فتق امور زندگانی خود برآنند که از بهترین راه به هدف خود دست یازند. در این تلقّی عقل عبارت است از ابزار برقراری ارتباط میان وسیله و هدف و فرد عاقل کسی است که با استفاده ی بهینه از این ابزار خداداد(عقل) کار و بار خویش را سامان دهد.
اکنون پرسش این است که آیا عقل ابزاری مصلحت اندیشِ عدد بینِ جزئی نگر بنا به توضیحی که آمد برای سعادتِ آدمی کافی است؟. و اگر پاسخ مثبت است و عقل سلامت و سعادتِ انسان و جامعه را تأمین می کند، پس از چه روست که انسان های عاقل و بالغ گاه و بیگاه بر سر منافع فردی و جمعی به روی هم تیغ و تفنگ می کشند و کمر به حذف و قتل یکدیگر می بندند؟. و یا این که قوانین صُلب و سخت دولتی به رغم همه ی سختگیری ها و قید و بندهایی که بر رفتار آدمیان می نهد نتوانسته است آن چنان که بایسته است صلح و صمیمیت را در جامعه حاکم کند. و چرا رسانه ی ملّی و فراتر از آن نظام تعلیم و تربیت رسمی با وجود تبلیغاتِ بی امان و تصاحبِ همه ی تریبون ها از سوی یکی و قلمرو عریض و طویل با شرح وظایفی کلان و راهبردی و قریب به سیزده میلیون مخاطب، برای دیگری تنها و تنها از درونی ساختن و جا انداختن هنجار ساده امّا بنیادیِ: «در کوچه و خیابان زباله نریزید»   درمانده اند!!.  
از دید نویسنده ی این جُستار کارویژه ی اساسی نهاد تعلیم و تربیت در سطوح آغازین و آموزش عالی پیش از هر چیز می بایست تولید و تربیت شهروندانِ مسئولیت پذیر باشد؛ «شهروند» در معنی دقیقِ کلمه که در فلسفه و اندیشه ی سیاسی جدید تفاوتِ آشکاری با همتای پیشامدرن خود، یعنی «رعیّت» دارد. 
رعیّت مفهومی است که به نظاماتِ اربابی کهن تعلّق دارد. موجودی محروم از آزادی وحقوق بنیادی. امّا «شهروند» مفهومی مُدرن است که پس از عصر روشنگری و بالأخص بعد از حوادثِ منتهی به انقلابِ جهان نوردِ فرانسه سَربرآورده است و به لحاظ معنایی در تقابل مطلق با «رعیّت» است. 
باری!. دشورای انسان بودن در درکِ مفهومِ مسئولانه زیستن است. و انسانیتِ انسان در گرو سبک زندگی آمیخته با مسئولیت. نخست در برابر «خود» که سرمنشأ همه ی تحولات و نقطه ی عزیمت به سمتِ خداست و به بیان عارفِ آرمیده در قونیه:
 تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق                بلکه گردونی و دریای عمیق
سپس پرداختن به دیگری و تلاش مشفقانه برای کاستن و از درد و رنج همنوعانِ گوشت و پوست و خونْ دارِ اینجایی و اکنونی که به حُکم حکیم شیراز:
 تو کز محنتِ دیگران بی غمی                      نشاید که نامت نهند آدمی
و سرانجام پاسداشتِ حقّ طبیعت و زمین که گاهواره ی تولّد و تمدّن بنی آدم است. این مسئولیت بویژه در جهانِ جدید که روزگار بلوغ و سرکشی علم و تکنولوژی است بسیار گران بار تر از گذشته است که ساکنانِ آن آب را گل نمی کردند و به خاک وسبزه و درخت احترام می نهادند. انسان در عصر جدید به مدد تکنولوژی و دست افزارهای مدرن طبیعت را تُفاله کرده است و زایش و سرزندگی را از خاک و زمین بازستانده است. طبیعت نیز با سیل و سونامی و  خشکسالی و زلزله و رانش و طوفان به کنش های خیره سرانه و طغیانگرانه ی او پاسخی قهرآمیز داده است.
دشواری انسان بودن، دشواری مسئولانه زیستن است. از خانه تا خیابان، از کلاس درس مدرسه ای کوچک در روستایی دورافتاده تا صندلی های گرم و نرم مجلس شورا.

به قلم : سلمان احمدوند کِی کیانی